عشق من، اینروزها حال بیجاذبه بودن دارم، حسِ معلق بودنی حاصلِ تعلق. و این غمگین یا متنفرم نمیکند، در درکِ معنایش اینکه این بیقراری بیایمانی نیست. قرار، هر روز، مثل ماهی از دستم سُر میخورَد. انگار با من بازی داشته باشد هروقت شانه عریانش را پشت دیوار اتاقم میبینم، لحظهای بعد غیب شده است. میدانم آن روز که چشمانم، دیگر، در جستوجویش دودو نخواهد زد، پیدایش خواهد شد، قرار. شاید آنروز هم را ببینیم و ایکاش آن روز چشمان تو هم پِی شانهی عریانِ قرار سَرَک نکِشَد
#بهار
درباره این سایت